آشناپنداری یا مَرَضِ الگوسازی
گمان میکنم همه ما در مقطعی از زندگیمان طرفدار یا fan یک شخصیت اینترنتی، سلبریتی و یا هنرپیشه و خواننده و از این قبیلها بودهایم و یا همین لحظه هستیم. نمیدانم متوجه این موضوع شدهاید که ما طرفدارها، انوع و اقسام محتوا از شخصیتهای محبوبمان دیده و شنیدهایم و با اینکه آنها حتی از وجود ما خبری ندارند ولی برای ما این حس آشنایی و دوستی به دنبال دارد که انگار آنها را میشناسیم و دوستشان هستیم.
از طرفی فکر میکنم در ذات ما آدمهاست که میخواهیم تهتوی همه چیز را دربیاوریم و این کنجکاوی گاه به اشتباه منجر به ساخت معنی و مفهومی پشت جلوهی آشکاری میشود که بعضی مواقع اصلا وجود ندارد. دوست داریم شخصیتهای فیلم را به بازیگر آن ربط دهیم، دوست داریم شخصیت پشت پیام ناشناس را حدس بزنیم و یا میخواهیم بخشهای ناشناخته افرادی که پشت توییتها هستند را بدون آگاهی، خودمان کامل کنیم و به نظر من همین منجر به قدیس سازی پوچ و بیهوده میشود - و یا همانطور که در عنوان به طنز بیان کردم، آشناپنداری یا مَرَضِ الگوسازی.
یک لبه این چاقو خود ما هستیم و لبه دیگر آن رسانههای جمعی است که ما را وادار به این اتصال بین جلوه و شخص پشت جلوه میکنند. هنرپیشهها، خوانندهها، فوتبالیستها و همه افرادی که عمدتا در بخش سرگرمی هستند بیشتر در معرض این اتفاق هستند و شاید برایشان این حجم از طرفداری خوشایند باشد اما گاهی یک رفتار اشتباه آنها برخلاف عموم مردم زیر ذرهبین میرود و نوع جدیدی از دادگاههای صحرایی شکل میگیرد - اما این بار به شکل توییتها و پستها - که در ادامه فرهنگ cancel culture را به دنبال دارد که بحث حساسی است و بیشتر وارد آن نمیشوم اما آن را درست نمیدانم.
این آشناپنداری منجر به این شده که ما تصور غلط و نه لزوما نادرستی از افراد داشته باشیم که در ادامه تبعات بدتری نیز دارد؛ برای مثال، نمیخواهیم فلان هنرپیشه در بهمان فیلم بازی کند و یا گوش دادن به فلان خواننده کار پسندیدهای محسوب نمیشود و طرد شدن آن فرد را دربر دارد. در صورتی که اگر هنرپیشه را صرفا هنرپیشه بدانیم یا خواننده را فقط خواننده، که قرار نیست موفقیتهایشان در زمینههای خاصی آنها را آدم بهتری نیز بکند، بحثهای داغ کنونی هیچگاه رخ نمیدهد. طرفداری و در مقابل آن نگاه خصمانه وجه مشترک زیادی باهم دارند که برای من در یک کلمهی "ناآگاهی" خلاصه میشود. اگر شخصیت را از حرفه جدا کنیم، لزومی ندارد که یک فرد بعد از پرداخت جریمه و یا گذراندن زمان زندانش، از بقیه زندگی نیز محروم شود، لزومی ندارد امبر هرد، جانی دپ و کوین اسپیسی از پروژههای فیلم اخراج شوند، لزومی ندارد که عکس رونالدو را از جلد بازیها حذف کنیم و هیچ وقت قضاوتی شامل کسی نمیشود که نامجو و تتلو گوش میدهد. آنها را فقط در چارچوب حرفهشان ببینیم و بس.
+ پ.ن: جنبشهایی نظیر جنبش MeToo را حمایت میکنم ولی نقدی نیز بر آن دارم؛ به جای تشویق فرهنگ cancel culture و سلاخی آدمها در فضای مجازی، به دخترها و حتی پسرها از کودکی یاد بدهیم که دربرابر ظلم و تجاوز و تبعیض، سکوت و چشمپوشی نکنند زیرا موضوع دیگر فقط درباره خودشان نیست و با امتناع کردن از پیگیری قانونی، در حق قربانیان بعدی اجحاف میکنند.
به نظرم یکی از نکتههای قابل توجه اینه که هدف این قضیهی بازخواست کردن افراد مشهور به دلیل اشتباهاتشون، اینه که این افراد، از اعتبار و محبوبیتشون در راستای اعمال قدرت و سواستفاده بهره نبرن. که هر کاری دلشون بخواد بکنن و کسی نتونه اعتراض بکنه.
در نهایت کسی این افراد رو از کار کردن محروم نمیکنه و فعالیتشون میتونه خارج از چنین قضاوتهایی مورد بررسی قرار بگیره.