It must be possible to swim in the ocean of the one you love without drowning. It must be possible to swim without becoming water yourself. But I keep swallowing what I thought was air. I keep finding stones tied to my feet.
چیز زیادی نمیخواستم یک من، یک تو یک فنجان چای برای خودم و خودت به تماشای شعله های آتش می نشستیم و تا صبح حرف میزدیم. شاید خیلی خودخواهانه باشد شاید هم پاهایت آمدن بلد نیست