800104

غرق شده در خود
Join me in my music channel: Odyssey Music

کوله پشتی سال جدید

۳۶۱ ـُـمین روزِ سال

فکر میکنم همگی سر عجیب بودن امسال هم‌رای باشیم. سالی بود که هیچکدوممون انتظارشو نداشتیم و فک کنم حتی اگه فیکشنی هم قبلا نوشته شده بود واسه این وضعیت الانمون، نمی‌تونستیم با شخصیتاش ارتباط برقرار کنیم. این سال واسه من برخلاف خیلیا که میگن بد بوده واسشون، باید بگم که واسه من نقاط عطف مثبتش بیشتر بوده تا منفیاش با اینکه منفیاش بزرگ‌تر و پرتاثیرتر بودن و سر همین دقیقا نمیتونم بگم که راضی نیستم از این سال (به جز آخراش) ولی به هر حال اگه از این حالت "اول شخص" بیام بیرون، سال خوبی نبوده واسه خیلی از آدما و خیلی چیزا پسرفت داشته. به هر تقدیر میتونم اسم امسال رو واسه خودم بذارم: Stepping Stone (سنگ بنا) و بیاین تا بگم چرا این اسمو انتخاب کردم و چیا توی کوله‌پشتیمه. موارد رو سعی میکنم به ترتیب کم اهمیت تا پراهمیت برم جلو.

جا افتادن تو مسیر شغلی

من امسال بعد کلی پروژه مجانی یا بیگاری واسه شرکتا برای چندرغاز، اولین شغل درست حسابیمو پیدا کردم. حس خوبی بود؛ حس جا افتادن توی تیم، پیشرفت توی مسیری که پیش میری، تلاش برای یه محصول و اینتراکشن و سازگاری با آدمایی که شخصیتشون اگه مخالف شخصیت تو نباشه، شبیه شخصیت تو هم نیست و هم به خاطر اینکه یه دید کلی هم به کار شرکتی و فول تایم و هم به فری‌لنسری پیدا کردم و دیدم که واقعا کار فری‌لنسری به من نمیخوره، شاید بعدنا اگه یکم آدم برنامه‌ریزتر و منظم‌تری شدم برم سمتش، ولی فعلا کار شرکتی با روحیه من بیشتر سازگاره. همیشه هم یه استرسی هست واسه اولین شغلی که داری، کلا اولین تجربه همه چی، اون استرس رو داره و این استرس دیگه نیست الان و خوشحالم بابتش. ولی باید اقرار کنم که به خاطر بعضی مسائلی که توی ادامه همین متن میگم، تمرکز کافی روی کار نداشتم و واسم سخت می‌گذشت. اولین آیتم کوله‌پشتی همین تجربه کاری و شغلیه.

خوندن کتاب

یه چن وقتی بود که به صورت جدی دیگه کتاب نمیخوندم و واقعا دلم میخواست هم بخونم ولی نمیشد که باز برگشتم سمتش و کلی کتاب جدید خریدم و توی برنامه هر روزم هست خوندنشون. یه اتفاقی هم که پیش اومد این بود که من همیشه مشکوکم به سانسور کتاب حتی وقتی که تا حد زیادی میدونم که مثلا این کتابی که میخونم چیزی نداره که بخواد سانسور شه و سر همین نسخه انگلیسیشونو دانلود میکردم و مثلا چک میکردم که ببینم جایی سانسور شده یا نه و سر یه کتابی که میخوندم (Lost Connections - Johann Hari) دیدم تعداد صفحات نسخه انگلیسیش خیلی بیشتر از تعداد صفحات ترجمه‌ایه که من دارم؛ یعنی هر عاملی مثل فونت و سایز فونت رو هم که در نظر بگیری باز تعداد صفحات کتاب ترجمه‌شده‌ش خیلی کم بود که یکم چکش کردم و دیدم نه تنها سانسور شده، بلکه مترجم محترم (مهدی قراچه‌داغی) برداشتن خلاصه‌نویسی کردن و حتی بعضی جاها رو تصمیم به حذف گرفتن با اینکه ربطی به سانسور نداره. همین قضیه باعث شد که دیگه کتاب ترجمه‌شده نخرم ولی خب باز هم مشکل سانسور و اوریجینال نبودن تو بعضی کتابای چاپ‌شده‌ی انگلیسی هست. یه مقاومتی داشتم نسبت به کتاب انگلیسی که نکنه نتونم بخونم یا هی دیکشنری چک کنم واسش که دیدم اینطوری نیست و به جز بعضی کتابا که ادبیات سختی دارن، عموما میتونم روان بخونمشون و واسه اون کتاب‌ها هم دارم دایره لغات انگلیسیمو گسترش میدم. دومین آیتم هم عادت کتاب خونی هرروزه‌ و ارتقای دایره لغاتمه که به سال جدید میبرم.

رسیدن به آرامش نسبی درونی و یادگرفتن از حال بد

فک کنم دیگه الان دنیا به جایی رسیده که وقتی یکی بگه میره روانشناس، بقیه بهش به چشم روانی نگاه نکنن و با اینکه حس کاملا راحتی ندارم از گفتنش ولی منم مث خیلیای دیگه افسردگی دارم و داشتم برای یکی دو سال. واسه حل کردنش امسال بود که به طور جدی افتادم دنبالش و قرار نیست دیگه درمان رو بذارم کنار - کاری که قبلاقبلا انجامش دادم. دلیلش هم، دوست داشتم بگم که خودم به این تصمیم رسیدم ولی تاثیری که روی کارم و رابطه‌م میذاشت، عمیق و آزاردهنده بود و همین تلنگری شد واسم که دیگه پشت سر نندازمش و با اینکه سخته ادامه بدم و به اون آرامشی که به خودم و پارتنرم بدهکارم برسم. متاسفانه ولی اواخر همین سال این اتفاقا افتاد و اتفاق بد امسال من همین بود. به نظر خودم که لازم بود این افسردگیم دوباره شدت پیدا کنه تا بفهمم که درمان رو باید ادامه بدم.

من قبلنا وقتی که حالم بد می‌شد، حالم مثل یه استکان چایی بود که هم زده شده و تفاله‌ها پخش شدن توی چایی یا اومدن رو سطحش و من فقط دنبال این بودم که این تفاله‌ها ته نشین بشه به جای اینکه تفاله هارو از چایی حذف کنم. فک کنم حال بد آدما هم یه نوع نشونه‌س واسه زندگی ناسالمی که دارن و افسردگی هم یه نوع نشونه‌س فقط و باید مشکلی که باعثش شده حل بشه به جای اینکه این نشونه رو پنهون کنی. فک کنم سر همین هم از مسکن خوردن بدم میاد، چون درد جسمی واسم قابل تحمله خیلی وقتا و میخوام بدونم که مشکل حل شده یا نه، به جای اینکه فقط انکارش کنم. همین روزای پاندمی و قرنطینه خونگی باعث شد که نتونم دیگه افسردگی رو پنهونش کنم و همیشه جلوی چشام بود.

راجع به این موضوع کتاب خوندم و هنوز کلی کتاب خوب هست که باید بخونم، جلسه درمانی رفتم و حال پایدارتری دارم ولی اون دردی که رو زندگیم داشته هنوز هست و درد مفیدیه به نظرم و نمیخوام پنهونش کنم و یا فراموشش کنم تا وقتی که دیگه دردی نیست و بفهمم که حل شده. آخرین و بزرگترین آیتم کوله‌پشتیم هم همینه که همسفرم تو سال جدیده.


پ.ن 1: خب من راستش به این مقوله "کوله پشتی" تازه واردم و با اینکه یه چیزی نیس که مختص به یک فرد باشه ولی گفتم بهتره اشاره کنم که من از بلاگ بهراد آشنا شدم باهاش.

پ.ن 2: با اینکه خوشم نمیاد از نوشتار محاوره‌ای برای بلاگ ولی دیدم تنها حالتیه که جور در میاد با همچین متنی.

احوال

سال نو

کوله پشتی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

نظرات (۶)

صخی

آقااااااااا! من چه قدر این پست رو دوست داشتم! بعد مدتها واقعا اون لذت ناب بلاگ خوندن رو برام داشت. 

بابت مسیر شغلی خیلی بهت تبریک میگم! من هنوز تو مرحله پیشاشروعم و واقعا استرس دارم! امیدوارم یه روزی بیاد که استرس اولین کار منم تموم شده باشه:) 

 

در مورد کتاب هم چه قدر حرفات خوب بود! یه لینکی هم تو کامنتا گذاشته بودی کپی کردم. اجرکم عند الله اخوی! الهی به حق پنش تن آل عبا دست به هر کتابی میزنی طلا بشه بره تو مخت:)

 

و وای این گزینه اخر! چه قدر خوشحالم که همه مون داریم بیشتر در این مورد مینویسیم. و واقعا بهت افتخار میکنم که دوره درمان رو شروع کردی. میدونم که اصلا کار راحتی نیست. ماشالا بهت:) 

فِ. شین.
حتما اون روز هم میاد (((:

مرسی v: عاره سایت خوبیه ولی حیف که نمیشه کلا قانونی چیزی خرید تو ایران

ممنون (: لطف داری (((:
هانی هستم

سال نوتون مبارک بادا!

خوبه که سال خوبی بوده براتون 99. انشالا امسال هم پر از اتفاقات خوب باشه :)

فِ. شین.
مرسی، ایشالا واسه هممون (((:
خالیف ‌‌‌‌‌‌‌‌

الآن اومدم اینجا و دیدم تاریخ تولدته، پس تولدت مبارک باشه. :)) با آرزوی بهترین‌ها. 

فِ. شین.
عه D:
ممنون ((: همچنین (:
فاطمه .ح

سلام. خوشحالم سا‌‌ل‌ت همراه تغییرات مثبت بوده:)

درمورد اون بخش کتاب انگلیسی می‌شه بدونم کتابا رو چجوری تهیه می‌کنی؟ می‌خری یا از جای خاصی دانلود می‌کنی؟

فِ. شین.
سلام، لطف داری (((:
متاسفانه کتاب اوریجینال که پیدا نمیشه 😂 همشون چاپ از روی نسخه pdf و epub و به امثال این هاست.
انتشارات جنگل الان کتابای بدون سانسور چاپ میکنه، قبلنا سانسور میکرد، الان ولی اونایی که مثلا ارشاد تشخیص بده که سانسور کنه، دیگه چاپ نمیکنه یا مینویسه تو سایت که این طبق قوانین ارشاده و اینا که کم پیدا میشه. هرزگاهی ولی کتاب وارداتی میاد مثلا توی فروشگاه‌های فیزیکی جنگل یا جاهای دیگه که کم پیدا میشه. اگه کتاب اوریجینال و باکیفیت باشه ترجیح میدم کاغذیشو داشته باشم ولی همراه با کاغذی epubـش رو هم دانلود میکنم تا بتونم از گوشی بخونم وقتی تو ماشینم یا جاییم. اگه هم که کلا کتابی پیدا نشه چاپ انگلیسیش، دیگه چاره ای ندارم به جز همون epub. از سایت هم معمولا این سایت داره خیلی از کتابارو:
gen.lib.rus.ec

+ انتشارات دیگه ای هم هست که بدون سانسور چاپ کنه ولی طبق تجربه خرید خودم توصیه شون نمیکنم اصلا D:
بهراد ایکس

به نظرم رزولوشنت برای سال جدید این باشه که کمتر از من اسکی بری =)))

ولی به دور از شوخی خوب شد که نوشتی. مطمئنم دیگران استفاده خواهند کرد. برای رسیدن به آرامش درون و این‌ها هم اخیراً یک دوستی (توی یکی از کامنت‌های رادیو می اگه اشتباه نکنم) روان‌شناسی رو معرفی کرد به اسم Berne Brown که تدتاک‌ها و کتاب‌های جالبی داره و اگه خواستی یه نگاه بنداز. اون دوستی که این فرد رو معرفی کرد خودش کار روان‌شناسی انجام می‌ده و قسمتی هم که درباره‌اش کامنت داد دربارهٔ استرس بود. شاید به دردت بخوره.

Stepping Stone هم می‌شه «سنگ بِنا»

فِ. شین.

دیگه دفعه اولم بود، هی رفتم چک کردم ببینم چطوری باید نوشت D:

ممنونم، آها، یه چکی میکنم حتما. بازم ممنون (((:

راس میگی، عوضش میکنم D:

هیـ ‌‌‌ـچ

خوشحالم تو آخرین روزای این سال نکبت، می‌بینم یکی از بهترین دوستام تو مسیر حال بهتر و حتی حال خوب، در حرکته... موفق باشی جوان ;) ^_^

فِ. شین.
لطف داری (;
امیدوارم سال خوبی واسه هممون باشه (((: